برای دردانه ام

چله ی مهرسا جون

یکی یکدونه پنجشبه 17 شهریور ؛ چهلمین روز زندگی شما بود . طبق رسم باید حموم میبردیمت و یکی از رسمها اینه که یه شونه رو چهل بار به یه آب میزنن و بعد اون اب رو میریزن سر نوزاد . حالا فلسفه این کار چیه ؟ نمیدونم . اما بهر حال انجام دادنش ضرری نداشت و ما هم انجام دادیم . در ضمن زحمت حموم چله رو عمه جون کشید و به اتفاق بابا و مامان بابایی شام هم مهموتمون بودند . از این به بعد من و بابا جون حمومت خواهیم برد . خدا به خیر کنه .ههههههههههههههه ...
17 شهريور 1390

چکاپ ماه اول و شنوایی سنجی

نازگلم یک ماهگی بردیمت پیش خانم دکتر و وزنت 3 کیلو و 700 بود . و شکر خدا همه چی عالی بود . از دکتر یه عالمه سوال کردم و با حوصله همه رو جواب داد . نظرش رو راجع به آزمایش خون پرسیدم برای فهمیدن گروه خون شما که صلاح ندونست اذیتت کنیم . اما تست شنوایی رو گفت حتما ببریم . قردای روزی که رفتیم دکتر بردیم برای شنوایی سنجی که شکر خدا 100 بود . الهی قربونت برم . انشالله همیشه سالم باشی. خانمی یک ماهگیت دقیقا افتاد به عید فطر . من امسال بخاطر شما نتونستم روزه بگیرم .
9 شهريور 1390

رفلکس معده کوچولوی ما

مهرسا جون شب دو بار بیدار شد اما صبح کلا نخوابید و بیتابی میکرد و شیر بالا میاورد . از دکتر وقت گرفتیم و بردیم . وزنش 4 کیلو و 300 شده بود و آقا دکتر گفت چیزیش نیست یا شیر زیاد میدین یا صبر نمیکنید خوب آروغ بزنه و گفت از دفعه پیش تا حالا که 20 روز گذشته 1 کیلو وزن اضافه کرده که زیاده و معلومه شیر زیاد خورده . خوب وقتی مدام دستاتو میخوری و گریه میکنی چه جوری بهت شیر ندیم ؟؟؟ اما قراره شیر رو بهت با اندازه بدیم . شیر رو کمتر کردیم و کاملا حواسمون جمع بود که درست و حسابی آروغ بزنی اما خوب نشدی و مدام شیر بالا میاوردی. این بود که از خانم دکتر برات وقت گرفتیم . دکتر بعد از معاینه اولا وزنت رو ... گفت . بعد گفت مثل اکثر نوزادها بعد از یکماهگی د...
2 شهريور 1390
1